گل پسر

گل پسر با يه خبر خوب و خير وارد ده ماهگي شده  ... خدايا بابت لطف و عنايتي كه به خانواده گل پسر داري هزاران بار شكرت.        ...

ماه رمضان هم تموم شد و گل پسر براي اولين بار در حال و هواي اين ماه مبارك قرار گرفت خدا به مادرخانومي توفيق داد تا بتونه ماه رمضان امسال روزه هاشو كامل بگيره و بابت اين موضوع خدارو شاكره ... 20 تير مصادف با دوم ماه رمضان خانواده آقاي پدر مهمان سفره افطار گل پسر اينا  بودن و 9ماه رمضان مصادف با 27 تيرماه روز تولد گل پسر افطار منزل خاله صالي بودن.... يكشنبه 30 تير گل پسر براي بينايي سنجي به مركز بهداشت نزديك خونه مادرجون رفت و بحمدالله هيچ مشكلي نداشت ... سه شنبه مصادف با 1 مرداد 14رمضان افطار خونه خان عمو دعوت بودن.... پنجشنبه 3 مرداد مامان جون و حاجي بابا با خاله صالي و آقا جواد و حسين اومده بودن افطار خونه گل پسر اينا. پنجشنبه 23 ر...

به قول آقاي پدر چه زود گذشت انگار همين ديروز بود كه رفتيم بيمارستانو گل پسر بدنيا اومد اما مادر خانومي اصلا با اين حرف موافق نيست و ميگه زمان به كندي براش مي گذره ... گل پسر ديگه راحت چهار دست و پا مي ره دو تا دندون كوچولو درآورده و هي نيششو وا ميكنه و دندوناشو به رخ همه ميكشه عاشق آقاي پدر و با بودن اون ترجيحا بغل كسي نميره حتي مادر خانومي  غذا خوردنش هم هنوز كه هنوزه با اداست و هنوز كه هنوزه علاقه زيادي به سيم علي الخصوص سيم تلفن داره.  ور در آخر هنوزم كارهاي مهدش درست نشده كه بياد مهدكودك. بين تمام اسباب بازيها فقط همين يه دونه رو دوست داره بذاره دهنش و هي صداشو در بياره       ...

                    ...

گل پسر در هشت ماهگي سينه خيز مي رود گل پسر در هشت ماهگي انگاري دارد دندان در مي آورد گل پسر در هشت ماهگي از حمام متنفر شده گل پسر در هشت ماهگي صداهاي مختلفي از خود در مي آورد و بَ بَ و ما ما مي گويد گل پسر از دنبال بازي بسيار خوشش مي آيد گل پسر از ديدن سيم تلفن و آيفون كه پيچ پيچي است بسيار بسيار مشعوف مي شود گل پسر مادر و پدرش را به خوبي مي شناسد گل پسر به محض خارج شدن آقاي پدر از خانه يا هر محلي كه حضور دارند بشدت گريه مي كند گل پسر شير ببلاك 2 را خوب ميخورد گل پسر از اول اين ماه سرلاك گندم و خرما ميخورد گل پسر به سوپ و فرني و تمام غذاها علاقه وافر دارد البته فقط براي يك يا دو وعده و در آخر گل پسر به هيچ عنو...

گل پسر تو هشت ماهگي 900/7 وزنشه كه ديروز دكتر توليت به مادر خانومي گفت خوب وزن نگرفته ... اما قدشو دور سرش خوب بود ... چند وقت پيش كه مامان جون و خاله صالي برده بودنش خانه بهداشت وزنش 300/8  بوده كه اين بر مي گرده به تقريبا سه يا چهار هفته پيش ... خلاصه گل پسر با مشكل كم وزن اضافه كردن وارد هشت ماهگي شد و اين مشكلم به مشكلات مادرخانومي اضافه شد. هشت ماهگي گل پسر هم مصادف شده با تنشهاي زندگيشون از جمله راي نياوردن آقاي پدر در انتخابات شوراها و برگشتن زندگي به حالت اول و حتي بدتر از اون ....   گل پسر و دوستانش بعد از انتخابات بنظر مياد كه گل پسر براش فرقي نمي كرد كه آقاي پدر انتخاب بشه يا نه و با اين ژستش ميگ...

چهار روز مونده به انتخابات رياست جمهوري دوره يازدهم و  شوراها دوره چهارم. گل پسر هم به نوبه خودش به همراه دو قلوها تصميم گرفت سوار بر روروئكش براي آقاي پدر شروع به تبليغات كنه آخه ديگه كانديداها زمان زيادي براي اينكه بخوان خودشونو معرفي كنن ندارن. ...

روز سه شنبه كه گل پسر و مادرخانومي تنهاي تنها بودن و ميخواستن برن بستني خورون كه آقاي پدر شب اومد و گفت خسته و كوفته ام و با آقاي آقايي همسايه محترم واحد 12 مشغول طراحي عكساي روي بنر و باقي تبليغات بود ....  روز چهارشنبه هم تا حدوداي 8:30 شب مثل شب گذشته مادر و فرزند تنها بودن تا آقاي پدر آمد و گفت كه خان عمو گفت دلتنگه گل پسره و بريم خونشون. رفتن همانا و دوباره گل پسر و مادرخانومي و زن عمو و دوقلوها تنها بودن و خان عمو و آقاي پدر دنبال كار تبليغات .... روز پنجشنبه عمه ها واسه ناهار اومدن خونه گل پسر اينا و اينجور بود كه مادر و فرزند از تنهايي دراومدن بماند كه چقدر كمك مادرخانومي كردن ... و اما روز جمعه بعد از تقريبا چهار روز تعطي...

روز شنبه زن عمو كيك يزدي درست كرده بود و همه دوباره خونه عزيز جون جمع بودن از اونجا كه عكس دكتر شدن گل پسر كيفيت نداشت تصميم بر آن شد كه دوباره عكس نو گرفته بشه و چند تا عكس هم با دوقلوها رومينا جون و سارينا جون گرفت كه بهترينش اين بود ...