اولين شام دسته جمعي گل پسر با خانواده آقاي پدر
روز سه شنبه كه گل پسر و مادرخانومي تنهاي تنها بودن و ميخواستن برن بستني خورون كه آقاي پدر شب اومد و گفت خسته و كوفته ام و با آقاي آقايي همسايه محترم واحد 12 مشغول طراحي عكساي روي بنر و باقي تبليغات بود ....
روز چهارشنبه هم تا حدوداي 8:30 شب مثل شب گذشته مادر و فرزند تنها بودن تا آقاي پدر آمد و گفت كه خان عمو گفت دلتنگه گل پسره و بريم خونشون. رفتن همانا و دوباره گل پسر و مادرخانومي و زن عمو و دوقلوها تنها بودن و خان عمو و آقاي پدر دنبال كار تبليغات ....
روز پنجشنبه عمه ها واسه ناهار اومدن خونه گل پسر اينا و اينجور بود كه مادر و فرزند از تنهايي دراومدن بماند كه چقدر كمك مادرخانومي كردن ...
و اما روز جمعه بعد از تقريبا چهار روز تعطيلي تصميم بر آن شد كه براي شام همه خانواده آقاي پدر در پارك سر فاز 3 جمع بشن. آخر شب گل پسر دمار از روزگار مادرخانومي و آقاي پدر درآورد همه حتي سوسكا خوابيدن اما اين نيم وجبي براش انگار سر شب بود تا ساعت 3 صبح بيدار موند طوري كه مادر خانومي شنبه رو هم مجبور شد مرخصي بگيره.
پي نوشت1: از سه شنبه كه مادر خانومي و گل پسر تنها تو خونه بودن تا شنبه كه ديروز يود، آقاي پدر و درست و درمون نديدن اونم بخاطر اينكه شديدن سرگرم تبليغاته (خدا به خير بگذرونه)
پي نوشت 2: مامان جونو و حاجي بابا رفتن شمال اصلنم نمي گن برگردن كه گل پسر دلتنگشونه
پي نوشت 3: بجز روز پنجشنبه و اون حرفايي كه بين مادر خانومي و يكي از آشناها رد و بدل شد و موجبات ناراحتي رو فراهم كرد سه روز آروم و بي درد سري و پشت سر گذاشتيم
پي نوشت 4: به اميد پيروز آقاي پدر در انتخابات شوراها.